در آيات قبل خداوند نعمت هاى بى شمار ماد ى خود را بر ساكنان زمين برشمرد. mortgages اين آيه جايگاه و موقعي ت معنوى انسان را كه شايسته آن همه مواهب گرديده بيان مى كند. خداوند پس از خلقت انسان اين موضوع را به فرشتگان خود خبر مى دهد كه آدم به قدرى لياقت و شايستگى دارد كه قرار است جانشين او در زمين شود و به مقام خلافت الهى برسد. ام ا فرشتگان از اين موضوع اظهار نگرانى mortgages مى كنند و مى گويند چگونه كسى را كه نسل او اهل فساد و خونريزى هستند جانشين خود در زمين قرار مى دهى نظر فرشتگان بر اين بود كه اگر خداوند mortgages مى خواهد از سوى خود نماينده اى در زمين قرار دهد طبيعتا بايد آن موجود از هرگونه گناه و فساد به دور و مطيع محض خداوند باشد و با شناختى كه آنها از طبيعت و سرشت آدمى داشتند تعجب كردند كه چرا خداوند چنين مقامى را بجاى آنكه به فرشتگان خود كه دائما در عبادت و اطاعت او هستند عطا كند به انسان مى بخشد. خداوند در پاسخ فرشتگان فرمود: شما فقط نقطه ضعف بشر را ديده ايد و از جنبه هاى مثبت و با ارزش او بى خبريد. ام ا من چيزى را مى دانم كه شما نمى دانيد. اگر شما فرشتگان به تسبيح و تقديس من مشغوليد و آنرا مايه لياقت و برترى خود بر بشر در كسب مقام خليفة الل هى مى دانيد ام ا بدانيد كه در ميان بشر افراد بسيارى يافت مى شوند كه از شما برترند و لياقت چنين مقامى را دارا هستند. البته روشن است كه همه افراد بشر جانشين خدا در زمين نيستند و مقصود از خلافت الهى آن است كه خداوندى كه انسان را در (ا ح س ن ت ق ويم) و بهترين قوام آفريده و با (ن ف خ ت فيه م ن روح ى) از روح الهى خود در آن دميده است در نهاد و سرشت او اين استعداد و شايستگى قرار داده كه مى تواند نماينده خدا در زمين باشد. نمونه اين انسانها كه خليفه خدا در زمين گرديده اند پيامبران و امامان پاكان و صالحان و شهدا هستند. چنانكه بعضى انسانها كه اين استعداد الهى را نابود كرده و از حد انسانيت هم پايين تر مى روند قرآن در مورد آنها مى فرمايد: (ا ولئ ك ك ال ا ن عام ب ل ه م ا ض ل) آنان هم چون چهارپايان بلكه پست تر و گمراه ترند. روشن است كه جانشينى انسان در زمين نشانه عجز خداوند از اداره زمين نيست بلكه نشانه كرامت و فضيلت مقام انسانيت است كه لياقت چنين خلافتى را يافته است. علاوه بر آنكه نظام آفرينش و تدبير هستى بر اساس اسباب و علل است. يعنى با آنكه خداوند خود قادر به انجام همه كارهاى هستى است ام ا براى اجراى امور واسطه ها و اسبابى را قرار داده است چنانكه در مورد فرشتگان مى فرمايد: (و ال م د ب رات ا م را ) تدبير امور هستى به عهده آنان است با آنكه در حقيقت مد بر اصلى خداست و لذا مى فرمايد: (ي د ب ر الا م ر) اكنون درسهايى را كه از اين آيه مى آموزيم مرور مى كنيم: 1- جايگاه و منزلت بشر در هستى چنان بالاست كه خداوند در مورد خلقت و خلافت او موضوع را با فرشتگان طرح نمود. 2- انتصاب خليفه و حاكم الهى به دست خداست نه ديگران. 3- بيان موضوعات mortgages مهم و سؤال برانگيز براى زيردستان و پاسخ دادن به سؤالات و ابهام هاى آنان يك ارزش است كه خداوند در مورد خلقت و خلافت انسان چنين كرد و ابهام فرشتگان را بر طرف نمود. 4- حاكم و خليفه الهى بايد عادل باشد نه فاسق و فاسد لذا فرشتگان گفتند چگونه انسان خونريز mortgages مى تواند جانشين خداوند در زمين باشد. 5- در مقايسه خود با ديگران چنين نباشيم كه از طرف مقابل تنها جنبه هاى منفى و نقاط ضعف و از خود تنها جنبه هاى مثبت را ببينيم و زود قضاوت كنيم. 6- معيار لياقت و گزينش تنها عبادت نيست. بلكه امور ديگر نيز لازم است. فرشتگان با آنكه در تسبيح خداوند بر انسان برترى داشتند اما از سوى خدا براى مقام خلافت برگزيده نشدند. 7- به خاطر انحراف يا فساد گروهى از مردم نبايد جلوى امكان رشد ديگران گرفته شود. گرچه خداوند مى دانست گروهى از انسانها مسير خلاف را انتخاب مى كنند اما نسل بشر را از خلقت و خلافت محروم نساخت. 8- سؤال كردن به قصد دانستن و رفع ابهام اشكالى ندارد. سؤال فرشتگان از باب اعتراض به كار خدا نبود بلكه براى رفع ابهام خود بود.
در آيـات گـذشته خوانديم كه خدا همه مواهب زمين را براى انسان آفريده است و در اين سلسله آيات كه از آيه30 شروع و به آيه 39 پايان مى يابد سه مطلب اساسى مطرح شده است :. 1ـ خبر دادن پروردگار به فرشتگان راجع به خلافت و سرپرستى انسان درزمين. 2ـ دستور خضوع و تعظيم فرشتگان در برابر نخستين انسان. 3ـ تـشـريـح وضـع آدم و زندگى او در بهشت و حوادثى كه منجر به خروج او ازبهشت گرديد و سپس توبه آدم و زندگى او و فرزندانش در زمين. اين آيه از نخستين مرحله سخن مى گويد خواست خداوند چنين بود كه درروى زمين موجودى بـيـافـريـنـد كـه نماينده او باشد صفاتش پرتوى از صفات پروردگار و مقام و شخصيتش برتر از فرشتگان. لـذا نـخست مى گويد: ((بخاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت من در روى زمين جانشينى قرار خواهم داد)) (و اذقـال ربك للملائكة انى جاعل فى الا رض خليفة). ((خـليفه)) به معنى جانشين است ـ همانگونه كه بسيارى از محققان پذيرفته اندـ منظور خلافت الـهـى و نـمايندگى خدا در زمين است زيرا سؤالى كه بعداز اين فرشتگان مى كنند و مى گويند نـسـل آدم ممكن است مبدا فساد و خونريزى شود و ما تسبيح و تقديس تومى كنيم متناسب همين معنى است چرا كه نمايندگى خدا در زمين با اين كارها سازگار نيست. بـه هـرحـال خدا مى خواست موجودى بيافريند كه گل سرسبد عالم هستى باشد و شايسته مقام خلافت الهى و نماينده ((الل ه)) در زمين گردد. سپس در اين آيه اضافه مى كند: فرشتگان به عنوان سؤال براى درك حقيقت و نه به عنوان اعتراض ((عـرض كـردنـد: آيا در زمين كسى را قرار مى دهى كه فساد كندو خونها بريزد)) ! (قالوآ اتجعل فيها من يفسد فيها ويسفك الدما). ((در حـالـى كـه مـا تـو را عـبـادت مى كنيم تسبيح و حمدت بجا مى آوريم و تو را ازآنچه شايسته ذات پاكت نيست پاك مى شمريم)) (ونحن نس
No comments:
Post a Comment